×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

هر چی بدونی بازم کمه

doostboy irani

يک شکايت بزرگ

مدت زيادي از زمان ازدواج شان مي گذشت و طبق معمول ، زندگي فراز و نشيب هاي خاص خود را داشت. يك روز ، زن كه از ساعات كاري شوهر عصباني بود و همه چيز را از هم پاشيده مي ديد زبان به شكايت گشود و باعث نا اميدي شوهر شد.

مرد پس از يك هفته سكوت همسرش ، با كاغذ و قلمي دردست به طرف او رفت و پيشنهاد كرد هر آن چه را كه باعث آزارشان مي شود بنويسد و در مورد آنها بحث و تبادل نظر كنند . زن كه گله هاي بسياري داشت بدون اين كه سر خود را بلند كند شروع كرد به نوشتن . مرد نيز پس از نگاهي عميق و طولاني به همسر ، نوشتن را آغاز كرد . يك ربع بعد با نگاهي به يكديگر كاغذ ها را رد و بدل كردند. مرد به زن عصباني و كاغذ لبريز از شكايت خيره ماند ، اما زن با ديدن كاغذ شوهر ، خجالت زده شد و به سرعت كاغذ خود را پاره كرد . شوهرش در هردو صفحه اين جمله را تكرار كرده بود : دوستت دارم عزيزم .

 

دوشنبه 14 اردیبهشت 1388 - 2:59:57 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

پیوند های وبلاگ

آمار وبلاگ

27792 بازدید

15 بازدید امروز

8 بازدید دیروز

43 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements